جدول جو
جدول جو

معنی براه داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

براه داشتن
(مُ لاجْ جَ)
مرکّب از: ب + راه + داشتن، کنایه از ترصد و انتظار ورود چیزی داشتن و این در بیت نظامی واقع است لیکن اکثر بدین معنی چشم براه داشتن مستعمل میشود نه تنها ’براه داشتن’. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برپا داشتن
تصویر برپا داشتن
به پا داشتن، دایر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواه داشتن
تصویر گواه داشتن
شاهد داشتن، دلیل و مدرک داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرضه داشتن
تصویر عرضه داشتن
اظهار کردن، بیان کردن، ارائه دادن، نشان دادن، عرضه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرار داشتن
تصویر قرار داشتن
برقرار بودن، جا داشتن
آرامش داشتن
وعدۀ ملاقات داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاه داشتن
تصویر نگاه داشتن
نگاهداری کردن، متوقف ساختن، ایست دادن
فرهنگ فارسی عمید
(تُ / تُ رُ کَ دَ)
اجازه درآمدن داشتن. اجازۀ ورود داشتن. اجازۀ وصل داشتن. مأذون بودن بدر آمدن. بار داشتن:
گو برو و آستین ز خون جگر شوی
هرکه درین آستانه راه ندارد.
حافظ (از بهار عجم).
چو در حضور توایمان و کفر راه ندارد
چه مسجدی، چه کنشتی، چه طاعتی، چه گناهی.
فروغی بسطامی.
اندیشه ندارد دلم از آتش دوزخ
تا راه در آتشکدۀ خوی تو دارم.
ناصرالدینشاه.
، ارتباط داشتن. متصل بودن. اتصال داشتن. قابل عبور بودن از یکی بدیگری: همه این جرزها متحرک بود و بهم راه داشت. (سایه روشن صادق هدایت ص 14).
راهی ار با خدا داری، بس کن از این سمتکاری.
(یادداشت مؤلف).
، ربطۀ غیرشرعی داشتن زنی با مردی یا مردی با زنی. (یادداشت مؤلف).
- راه داشتن با کسی، با او رابطه نامشروع داشتن، چنانکه زنی با مردی، یا مردی با زنی. (یادداشت مؤلف).
- راه داشتن بهم نسبتی با کسی، خویش و پیوند و متصل و وابسته بودن:
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
بهم نسبتی یکدگر راست راه.
فردوسی.
، راه گرفتن. راه بستن: این اسماعیلیان در اعمال اصفهان دست درازی میکردند و راه میداشتند تاش فراش تاختن آورد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 165)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بکار داشتن
تصویر بکار داشتن
وادار بکاری کردن بکار گماشتن
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب عزم و اراده بودن توانایی اعمال نظر و بر سر عقیده خود ایستادن داشتن، قصد کردن آهنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
حفظ کردن حفاظت کردن پاسبانی کردن: یا رب تو مر حسین ابوبکر را مدام از کل حادثات زمانه نگاه دار، (لباب الالباب) در جایی محفوظ داشتن: مردم آزاری... سنگی بر سر صالحی زد. درویش... سنگ را نگاه همی داشت تازمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد، مراقبت کردن توجه کردن: طلایه فرستاد هرسو براه همی داشت لشگر زدشمن نگاه، تعمد کردن پرورش دادن، باز داشتن منع کردن، توقیف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گناه داشتن
تصویر گناه داشتن
مجرم بودن مقصر بودن خطا کار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
شاهد داشتن، دلیل داشتن حجت داشتن: تو اگر بحسن دعوی بکنی گواه داری که کمال سرو بستان و جمال ماه داری. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرده داشتن
تصویر کرده داشتن
عملی را انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
جای داشتن خستیدن پای فشردن جای داشتن، ثابت شدن، ثبات ورزیدن، مقرر شدن معین گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراز داشتن
تصویر فراز داشتن
پیش آوردن نزدیک ساختن، پایین آوردن، برابر چیزی نگهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آسوده بودن فارغ بودن، یا فراغ داشتن از. بی نیاز بودن از: دل ما بدور رویت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پای بندست و چو لاله داغ دارد. (حافظ 79)، بی اعتنا بودن بی نیاز نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضه داشتن
تصویر عرضه داشتن
به آگاهی رساندن، نشان دادن نمایاندن کاری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاه داشتن
تصویر آگاه داشتن
آگاهی داشتن خبر داشتن مستحضربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروا داشتن
تصویر بروا داشتن
جایزه داشتن، روا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرفه داشتن
تصویر صرفه داشتن
فایده داشتن سود اشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباه داشتن
تصویر تباه داشتن
باطل داشتن، ضایع فاسد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه داشتن
تصویر پناه داشتن
ملجا داشتن ملاذ داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرات داشتن
تصویر جرات داشتن
یاراییدن یارستن ایاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
ثابت کردن برقرار ساختن، نصب کردن ایستاده کردن، اقامه کردن (نماز) انجام دادن، منعقد کردن (مجلس جشن و شادمانی)
فرهنگ لغت هوشیار
ثابت کردن برقرار ساختن، نصب کردن ایستاده کردن، اقامه کردن (نماز) انجام دادن، منعقد کردن (مجلس جشن و شادمانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برجای داشتن
تصویر برجای داشتن
تثبیتثابت کردنبرقرار ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برابرداشتن
تصویر برابرداشتن
پیش رو داشتن مقابل کردن مقابله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیه داشتن
تصویر بنیه داشتن
ناتوانی توان نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراس داشتن
تصویر هراس داشتن
ترسیدن هراس داشتن: (چنین گفت مردحقایق شناس ازاین هم که گفتی نداریم هراس) (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برپا داشتن
تصویر برپا داشتن
((بَ تَ))
برقرار ساختن، برپا کردن جشن و شادمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صرفه داشتن
تصویر صرفه داشتن
((~. تَ))
فایده داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراز داشتن
تصویر فراز داشتن
((~. تَ))
پیش آوردن، نزدیک ساختن، پایین آوردن، در برابر چیزی نگه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسته داشتن
تصویر بسته داشتن
((~. تَ))
مقید ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه داشتن
تصویر راه داشتن
((تَ))
قطع طریق کردن، راهزنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرات داشتن
تصویر جرات داشتن
یارستن
فرهنگ واژه فارسی سره